ايليا و فراز

بدون عنوان

1389/11/26 13:56
438 بازدید
اشتراک گذاری

ديروز روز ولنتاين بود.منم براي بابايي يه هديه كوچولو گرفتم.بابايي هم ساعت 10 شب از مشهد اومد و با دو تا از همكارام كه قراره زوج بشن رفتيم مراسم پيتزا خوران.واسه شما دوتا هم دو تا ماشين قرمز خوشگل خريده بودن.بابايي هم واسه من يه عطر خيلي خوشبو خريده بود.شما ها كلي بازي كردين و خوش گذروندين.تازه شمع هم فوت كردين كه از كاراي مورد علاقه تونه.يه قلب قرمز تو هديه همكارم بود از فراز پرسيد اين چيه و اصلن فكرش هم نمي كرد بدونه اين چيه هنوز جملش تموم نشده فراز با بي تفاوتي گقت قبله( يعني قلبه).الهي قربون اون معلومات عموميتون برم.آقا ايليا هم به خودشون رسيدن و با اين كه تو خونه شام نوش جون كرده بودن دو piece پيتزا  با يه ايستك هم نوش جون كردن.گوشت بشه به جونت مادر...

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)